عرفانعرفان، تا این لحظه: 20 سال و 3 روز سن داره

پرنده کوچک خوشبختی

قربون دل کوچولوت

دیشب مامانی یه کم قلبش درد گرفت رفت  که استراحت کنه .اومدی کنارمامانی با ناراحتی گفتی :مامانی چرا میخوای بمیری نمیخوام بمیری  .نصف جانم برا تو نصف جانم برا بابایی بهت گفتم :اگه همشو بدی به ما که دیگه تو رو نداریم .گفتی :اشکال نداره یه  نی نی دیگه بخرین اسمشو بذارین عرفان      قربون اون دل کوچولوت برم من   ...
24 شهريور 1390

عید فطر مبارک

سلام این خاطره ای که میخوام بنویسم مربوط به ٣روز تعطیلات ایام عید فطره چند روزپیش با بابایی ومامانی وخونواده مادرجونی رفتیم کوه(روستای ییلاقی گرگان)روز عید فطر بود هممون با هم رفتیم از میون جاده خیلی قشنگ ورویایی ای رد میشدیم .بین راه برا صبحانه توقف کردیم بعد صبحانه دوباره راه افتادیم البته عرفان جون رو فرستادیم تو ماشین اقاجونش  وقتی رسیدیم مقصد زن دایی جون گفت عرفان امروز حرف نزد ناراحت مامان بابایی بود (جونمی فدات شم اینقدر زود دلت برامون تنگ میشه)وقتی رسیدیم خونه هنوزخستگی راهو بیرون نکردیم دایی مهدی رفت یه بره خرید(بع بعی بیچاره)خبر نداره که امروز میره تو شکم عرفان وبقیه. غروب بع بعی رو کشتیم وشب کباب پزون بود جاتون خالی شب...
18 شهريور 1390

صبح بخیر

  سلام دوستان امروز صبح وقتی عرفان چشاشو واکرد شروع کرد به خوندن شعر   مامانی تعجب کرد برا همین گفتم تا یادش نرفته بیام اینجا براش بنویسم باز دوباره صبح شده       خورشید برپاشده     کی میدونه امروز چی میشه     خوشبختی روبرا میشه خوشبختی هیچ وقت خسته نمیشه        راه میره و وای نمیسته   اگه یه وقت وایسته دنیا به اخر میرسه             کار ما هم به اخر میرسه یکی دیگه هم خونده گوش کنین   خورشید زیبا طلوع کرده   ابرا کنار خورشی...
8 شهريور 1390

قدم نورسیده مبارک

سلام بالاخره نی نی عمو محمد به دنیا اومد.یه پسر کاکل زری.عین خود عرفان امشب من وبابایی وقند عسلم رفتیم دیدن نی نی عمو.خیلی ناز وخوشگل بود عین دخملا با یه لب کوچولو که خیلی مامانیشو برا شیر خوردن اذیت میکرد .ناناز ما خواب بود  مثل اینکه خوابای خوبی هم میدید اخه همش میخندید.عرفان خیلی شاد بود اخه عاشق بچه هست .میگه منم نی نی میخوام عمو محمد بهش گفت عرفان اسم نی نی مونو چی بذاریم جیگر من گفت هنوز قیافش معلوم نیست پسره یا دختر بذار قیافش معلوم بشه  فقط اگه پسر بود عرفان نذارین چون عرفام فقط به قیافه من میخوره عجب حرفی زدی پسرم .همه خندیدن.خلاصه بالاخره نی نی قصه ما بیدار شد وگشنش بود  ماهم برا این که مامان نینی گولو راحت به ن...
5 شهريور 1390
1